در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

خدایا! من در کلبه فقیرانه خود، چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری. من چون تو خدائی را دارم ولی تو همچون خودت را نداری!

خدایا !

من چیزی نمیبینم .

آینده پنهان است.

ولی آسوده ام ،

چون تو را می بینم

و تو همه چیز را . . .


خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .

(کورش بزرگ)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

آفرینش زن

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ب.ظ

هنگامی که خدا زن را آفرید به مرد گفت:
"این زن است. وقتی با او روبرو شدی،
مراقب باش که ..."
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود
که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین
گفت: "بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب
باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر
افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و
مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها
شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا
طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که
مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن ک
یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را
بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و
به چاه ویل سرنگونت میکند.... مراقب
باش...."

و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را
آفرید، گفتم: "به چشم."
شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که:
"خلقت زن به قصد امتحان تو بوده است و
این از لطف خداست در حق تو. پس شکر
کن و هیچ مگو...."
گفتم: "به چشم."
در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت
و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش
ننگریستم و آوایش را نشنیدم.
چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا
به سوی او می خواند بنشینم، اما از خوف
آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و
فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی
یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را
و نیاز به وجودش را حس می کردم .
دیگر تحمل نداشتم.
پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم و
گریستم. نمی دانستم چرا؟
قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در
پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی
کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب
داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم
و دردم را بگویم، می دانست.
با لبخند گفت: این زن است.
وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او
داروی درد توست.
بدون او تو غیرکاملی.
مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را
بشکنی که او بسیار شکننده است.
من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم.
نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را
می پرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش
درآورده ام.
پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی
مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن،

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۲/۰۲/۳۱
R_Naderi

زن

نظرات  (۴)

مفهومش زیبا بود اما با زبانی تیز
پاسخ:
اینه دیگه
ممنون که نظر دادی
........
سلام عزیزم 
روز پدر رو تبریک میگم....
پاسخ:
مرسی
۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۹ محتشم چهرازی
سلام
مطلب خیلی زیبایی بود
خیلیا هنوز ارزش و مقام وبزرگی زن و درک نکردن
پاسخ:
مرسی
بله متاسفانه
منظور از شیخ کیه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی