در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

خدایا! من در کلبه فقیرانه خود، چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری. من چون تو خدائی را دارم ولی تو همچون خودت را نداری!

خدایا !

من چیزی نمیبینم .

آینده پنهان است.

ولی آسوده ام ،

چون تو را می بینم

و تو همه چیز را . . .


خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .

(کورش بزرگ)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.  ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.  بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.  کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.  کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.  بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.  کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.  پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"

پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."

ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۴ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۲
R_Naderi
 

یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد ؛خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

 یادم باشد که روزو روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست یادم باشد

 که جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

 یادم باشد باید در برابر فریاد ها سکوت کنم و برای سیاهی ها نوری بپاشم

 یادم باشد از چشمه ،درس خروش بگیرم و ازآسمان درس پاک زیستن یادم

 باشد سنگ خیلی تنهاست...

  یادم باشد با سنگ هم لطیف رفتار کنم؛ مبادا دل تنگش بشکند یادم باشد

 برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام... نه برای تکراراشتباهات

 گذشتگان یادم باشد زندگی را دوست بدارم یادم باشد هرگاه ارزش زندگی

 از یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل

 بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز

 شبانه ی دوره گردی که ازسازش عشق می بارد به اسرارعشق پی برد و

 زنده شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۱
R_Naderi