در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

خدایا! من در کلبه فقیرانه خود، چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری. من چون تو خدائی را دارم ولی تو همچون خودت را نداری!

خدایا !

من چیزی نمیبینم .

آینده پنهان است.

ولی آسوده ام ،

چون تو را می بینم

و تو همه چیز را . . .


خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .

(کورش بزرگ)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

مشاعره زیبای فروغ فرخزاد و حمید مصدق

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ

 

 
  مشاعره زیبای حمید مصدق و فروغ فرخزاد

”’حمید مصدق خرداد 1343″
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت…ناراحت

*****
“جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک، لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد، گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه ی خانه ی ما سیب نداشت...
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۳
R_Naderi

نظرات  (۹)

۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۴:۵۳ سـیـد مـحـمــد
دخترک خندید و

پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده



باغبان از پی او تند دوید

به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !



این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که به خاک افتادم



من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندان ِ

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !



هر دو را بغض ربود...



دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "



پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "



سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !



جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:



این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت ... !


لینک

۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۷:۰۳ مسعود دهقان
خیلی زیبا بود....
منتظرتونم
یا علی
پاسخ:
مرسی
حتما
۲۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۱ محمد حسین خانی کوثرخیزی
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
پاسخ:
پس رابطه با چی داشت
۲۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۳۸ بیست و چهار
بازهم خیلی قشنگ
پاسخ:
لطف داشتید
۲۴ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۱ سید سعید باباییان
***سلام همسنگری...
از بنده ی کمترین قبول کن...
با سه تا پست بروز شده...
این بار هم با احترام منتظرم...***

+ یازهرا(سلام الله علیها) 
۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۳:۲۱ مسعود مرواری
خیلی زیبا بود.
پاسخ:
مرسی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۳۳ علیرضا ait20
جالب بود 
ممنون 
چه عشقی واقعا
پاسخ:
مرسی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۲۰:۰۷ یگانه مهاجر
این جز اولین پست های من بود یادش بخیر
پاسخ:
نه بابا من ندیده بودم
۲۵ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۸ یاسین کوچک
سلام...
.
.
بلاگم جدیده.....خوشحال میشم بیای.....
.
شگفتیهای خدا.......http://yasinkochak.blog.ir
.
بروزم با موضوع..........زایمان عقرب دیدید!!!!
پاسخ:
میخوای چیکار این مطالبو میذاری
چندش بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی