خدایا! من در کلبه فقیرانه خود، چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری. من چون تو خدائی را دارم ولی تو همچون خودت را نداری!
خدایا !
من چیزی نمیبینم .
آینده پنهان است.
ولی آسوده ام ،
چون تو را می بینم
و تو همه چیز را . . .
خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .
(کورش بزرگ)