در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش

در خلوت تنهایی مــــــــــن

خدایا! من در کلبه فقیرانه خود، چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری. من چون تو خدائی را دارم ولی تو همچون خودت را نداری!

خدایا !

من چیزی نمیبینم .

آینده پنهان است.

ولی آسوده ام ،

چون تو را می بینم

و تو همه چیز را . . .


خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .

(کورش بزرگ)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت کنم؟ که شرمسارم از اینکه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز

 

 


خدایا !

 

شرمسارم که بندگانت به نام تو سر از تن جدا میکنند.



خدایا !

 

خجلم که بندگان تو به نام تو آزار و شکنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.

 



خداوندا

 

شرمسارم که بندگان تو با نام تو حکومت می کنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۳۷
R_Naderi

دریافت
حجم: 6.14 مگابایت
 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۹
R_Naderi

قطار می رود ...

تو می روی ...

تمام ایستگاه می رود ...

و من چقدر ساده ام که سالهای سال، در انتظار تو ...

کنار این قطار رفته ایستاده ام ...

و همچنان به نرده های ایستگاه قطار رفته تکیه داده ام ...

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۶
R_Naderi

لمس کن دلنوشته هایم را

که برایت می نویسم

تا بخوانی و بدانی که چقدرجایت خالیست

تا بدانی آزارم می دهد نبودنت

لمس کن

دلنوشته هایم را که

لمس نشدنی، لخت و عریان است

که ازته قلبم بر قلم و کاغذ می چکد

لمس کن

گونه هایم را که خیس اشک است

لمس کن

لحظه هایم را ...

تویی که نمی دانی من که هستم!

لمس کن

این بی تو بودن ها را

بی تو ماندن ها را

لمس کن

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۴۶
R_Naderi

 

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

 

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۴۹
R_Naderi
 

یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد ؛خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

 یادم باشد که روزو روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست یادم باشد

 که جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

 یادم باشد باید در برابر فریاد ها سکوت کنم و برای سیاهی ها نوری بپاشم

 یادم باشد از چشمه ،درس خروش بگیرم و ازآسمان درس پاک زیستن یادم

 باشد سنگ خیلی تنهاست...

  یادم باشد با سنگ هم لطیف رفتار کنم؛ مبادا دل تنگش بشکند یادم باشد

 برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام... نه برای تکراراشتباهات

 گذشتگان یادم باشد زندگی را دوست بدارم یادم باشد هرگاه ارزش زندگی

 از یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل

 بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز

 شبانه ی دوره گردی که ازسازش عشق می بارد به اسرارعشق پی برد و

 زنده شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۱
R_Naderi

هنگامی که خدا زن را آفرید به مرد گفت:
"این زن است. وقتی با او روبرو شدی،
مراقب باش که ..."
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود
که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین
گفت: "بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب
باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر
افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و
مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها
شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا
طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که
مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن ک
یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را
بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و
به چاه ویل سرنگونت میکند.... مراقب
باش...."

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۱۴
R_Naderi

دهه شصت یعنی :
یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی
یعنی صف کیلومتری نون
یعنی آتاری و میکرو
یعنی برنج کوپنی
یعنی فخرفروختن با کتونی میخی
یعنی تلویزیون سیاه و سفید
یعنی آدامس خروس نشان
یعنی کارت بازی با دمپایی
یعنی کپسول بوتان و پرسی
یعنی نوار کاست
یعنی بوی نفتالین لای رختخواب
یعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه ی مدرسه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۴۵
R_Naderi

دیشب که نمیدانستم برای کدامیک از دردهایم

گریه کنم

کلی خندیدم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۰۲
R_Naderi
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن
و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۴۲
R_Naderi